«جایگاه کنش‌گر انسانی در مدل‌های مختلف تربیتی و تحلیل آن‌ها بر اساس تربیت اسلامی از دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی»

0 0
  • تاریخ : 1402/9/18
  • بازدید : 231
امتیاز 0.00 تعداد رای 0

«جایگاه کنش‌گر انسانی در مدل‌های مختلف تربیتی و تحلیل آن‌ها بر اساس تربیت اسلامی از دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی»

گزارش نشست داخلی گروه فقه نظام تربیت، با عنوان «جایگاه کنش‌گر انسانی در مدل‌های مختلف تربیتی و تحلیل آن‌ها بر اساس تربیت اسلامی از دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی»

گزارش نشست داخلی گروه فقه نظام تربیت، با عنوان «جایگاه کنش‌گر انسانی در مدل‌های مختلف تربیتی و تحلیل آن‌ها بر اساس تربیت اسلامی از دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی» که به تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۲، در مؤسسه پژوهشی فقه نظام برگزار شد:

خلاصه بحث

حجت الاسلام سید حمید رفیعی طباطبایی، مسؤول میز تربیت فرهنگستان علوم اسلامی، نخست، مدل‌های اجرایی تربیت و چگونگی ایفای نقش تربیتی مربی و کیفیت کنش‌گری او را در هر یک از این مدل‌ها، بیان کرد.

این مدل‌ها عبارت‌اند از:

  • مدل محتوامحور
  • مدل تنظیم‌کننده
  • مدل دعوت‌کننده

مدل اول، بیش‌تر، آموزشی و ناظر به عموم دانش‌آموزان است.

در مدل دوم سعی می‌شود رویکرد مشاوره‌ای ناظر به تک‌تک متربیان اتخاذ شود و در آن، راه و روش رسیدن به اهدافی که متربی انتخاب کرده ارائه می‌شود.

در مدل سوم، مربی سعی می‌کند، با ایفای نقش مبلّغ یا با بازی‌واره‌ها یا با همدلی، به اهداف متربی شکل دهد.

ایشان سپس انواع دستگاه‌های تربیتی را از حیث رابطه با متربّی، نقطه اثرگذاری بر متربّی و هدف تربیتی، تشریح نمود:

  • در یک دستگاه تربیت، بین مربی و متربی، چه رابطه‌ای حکم‌فرماست؟ ترس، یا طمع و سود، یا محبت؟
  • نقطه اثرگذاری تربیت، مهارت یاددهی است یا انگیزش؟
  • هدف دستگاه تربیت، رضایت خاطر متربّی است یا فایده‌مندی او برای جامعه، یا اصلاح جهت‌گیری او؟

همهٔ این مؤلّفه‌ها در دستگاه‌های تربیتی حضور دارند؛ ولی تفاوت دستگاه‌های تربیتی در سهم اصلی، فرعی یا تبعی است که به هر کدام از این مؤلفه‌ها در نسبت با دیگری می‌دهند.

از منظر اسلامی، دستگاه تربیت اسلامی، دستگاهی است که در آن راهبر و داعی، که به اصلاح جهت‌گیری‌ها می‌پردازد، نسبت به سایر کنش‌گران انسانی و سایر مربیان محوریت دارد.

گزارش تفصیلی

بحث این نشست در مورد جایگاه کنش‌گر انسانی در موضوع تربیت است که عموماً از آن به مربی و مشاور نام برده می‌شود. در علوم تربیتی، یکی از مباحث مهم در «برنامه‌ی درسی» جایگاه کنش‌گر انسانی است و در مدل‌های مختلف برنامه درسی، بعد از تعیین هدف، یکی از ۹ سؤال اساسی که باید پاسخ یابد، نقش مربّی در برنامه است.

مراد از برنامهٔ درسی، به‌خصوص در تعلیم و تربیت غربی، کلّ نظام تعلیم و تربیت است. به‌طوری کلی، در برنامه‌های درسی، معمولاً گرایش به یکی از این سه رأس وجود دارد:

  • جانب مصلحت اجتماع
  • جانب مصلحت متربی
  • جانب صِرف علم

۱. مدل‌های اجرایی تعلیم و تربیت و نقش مربی در هر یک از آن‌ها

برای بیان بحث خود، ابتدا یک تقسیم‌بندی نسبت به کنش‌گران انسانی در عرصهٔ تعلیم و تربیت در میدان؛ ارائه می‌دهیم و سپس سعی می‌کنیم تحلیلی بر اساس مبانی اسلامی خودمان از این جایگاه‌ها ارائه کنیم.

مرحلهٔ بعد این است که بیان شود با توجه به پیشرفت‌های فنّاوری در حوزهٔ تعلیم و تربیت؛ مانند آموزش مجازی و هوش مصنوعی، کدام‌یک از این اقسام قابل حذف است؟ این مرحله از بحث را نمی‌توان در این مجال کوتاه بیان کرد و باید در نشست دیگری آن‌را توضیح دهیم.

سه مدل اجرایی در برنامه درسی مطرح است:

  • محتوا محور
  • تنظیم‌کننده
  • داعی

که در هرکدام یک کنش‌گر انسانی متکفّل آن است.

۱.۱. مدل ارائه محور

«ارائهٔ محتوا و مفهوم» یک نگاه سنّتی به تربیت است. بر این اساس، کار تربیت، انتقال یک سری مفاهیم به متربی و تربیت او، عمدتاً، برای خدمت به جامعه است. در این نگاه، متربّی «دانش‌آموز» است. کار اصلی را کتاب بر عهده دارد. سرفصل‌ها بسیار مهم است. یک نقش انسانی در این‌جا تعریف می‌شود به‌نام معلّم یا مدرّس که پیوست شفاهی کتاب و مکمّل آن کتاب است. وی آموزش را تسریع می‌کند و کارهایی مانند زمان‌بندی ارائهٔ محتوا، توضیح محتوای کتاب و ارزیابی دانش‌آموز را انجام می‌دهد و بعضی از این کارها را که بیش‌تر جنبهٔ شخصی پیدا می‌کند، در قالب مشاور یا ارزیاب جدا می‌کنند. این یک نمونه از نظام‌های تربیتی و کنش‌گرهای انسانی است. ویژگی این نظام تربیتی این است که محتوایی که ارائه می‌شود، هرچند با کمک مشاور مقداری شخصی‌سازی می‌شود، ولی جنبهٔ شخصی نسبت به متربّی ندارد؛ و به‌طور عمده، عمومی است. بسیاری از این کارهای عمومی را سازمان‌ها برعهده می‌گیرند. سازمان، یعنی نهادی که مواجههٔ مستقیم با متربّی ندارد و با مواجههٔ غیرمستقیم کار آموزش را انجام می‌دهند. مثلاً آموزش مجازی یکی از این اقسام است. در نتیجه در این نظام تربیتی، جایگاه کنش‌گر انسانی در مقام خطر است و جایگاه‌اش متزلزل است و همواره این احتمال دارد که آموزش مجازی و رسانه جای او را بگیرد.

۲.۱. مدل تنظیم‌گر

کم‌کم اتفاقی در غرب افتاد و الان رایج شده است که به شخصی ‌بودن امر تربیت واقف شدند مانند آن‌چه اکنون در نظام‌های سلامت اجرا می‌شود که هر بیمار، نسخهٔ درمانی مستقلی از بیمار دیگر دارد. این امر در حوزه تربیت، تنظیم‌گری نام دارد. در این‌جا نقش کنش‌گر انسانی، نقش مشاور کاملاً شخصی است که امروزه از آن با اسم منتور (Mentor) نام‌برده می‌شود. وظیفهٔ منتور این است که در قدم اول، کاملاً، سلایق و علایق متربّی را بشناسد و سپس بر اساس این علایق و اهداف، او را مشاوره دهد و به عبارتی شتاب‌دهندهٔ شخص متربّی جهت رسیدن به اهداف‌اش باشد. در نظام تربیت سنّتی، این وظیفه، بر عهدهٔ والدین است؛ به‌خصوص مادران، که فرزندان را بر اساس علایق و استعدادشان، به مراکز آموزشی و تربیتی متناسب هدایت می‌کنند. نکته در تنظیم‌گری منتورها این است که خود منتور، گزینشی انجام نمی‌دهد؛ بلکه براساس خواست متربّی، راه را به او نشان می‌دهد. به عبارتی در اهداف متربّی هیچ دخالتی نمی‌کند؛ هرچند راه و روش رسیدن به هدف را برای متربّی تعیین می‌کند.

۳.۱. مدل داعی

نگاه دیگر این است که علاوه بر ارائهٔ محتوا و تنظیم‌گری بین علایق شخصی و سازمان‌های موجود در جامعه، یک کار سوّمی هم بر عهدهٔ تربیت است و آن این است که در اهداف نیز مشارکت کند و متربّی خود را به سمت اهداف خاصّی سوق دهد. در این نگاه، کار تربیت از جنس دعوت است و تربیت، دعوت و جهت‌دادن متربی به سمت اهداف خاص است. دعوت نیز بر سه قسم است:

الف. دعوت به شکل صِرفِ رسانه، که به کنش‌گر آن، مبلّغ می‌گوییم.

ب. دعوت، به شکل یک نوع همکاری و همفکری و مشارکت، که امروزه به آن بازی‌واره می‌گویند. کنش‌گر تربیتی، طرّاح بازی‌واره است. دعوت‌اش می‌کند یک هدف به او می‌دهد و سپس همکاری می‌کند جهت رسیدن به آن هدف.

ج. دعوت به شکل همدلی. در این مدل، به دنبال تشکیل یک هویّت جدید هستند. مدل انبیاء را می‌شود از این قسم دانست که فقط بحث‌شان رسانه یا همفکری نیست؛ بلکه می‌آیند تا امّت را از خودشان بکنند. پیامبر می‌آید تا همه با هم اقامهٔ دین کنند و همه با هم در پرستش، هم‌هویّت شوند. بحث همکاری نیست که بگوییم تو کار خودت را بکن و منِ مربّی هم کار خود را می‌کنم. این مدل را، «راهبری» نامیده‌ایم، که در مدل‌های غربی نمی‌گنجد.

هرکدام از این مدل‌های اجرایی، مبتنی بر یک تحلیل نظری هستند که بر این تحلیل نظری، یک فرهنگ حاکم است. آن‌چه برای ارزش‌گذاری و حکم‌دادن مهم است این است که بتوانیم هریک از این نقش‌ها را بر اساس تحلیل نظری و فرهنگی خودمان ارزش‌گذاری کنیم. اگر یک دستگاه تعلیم و تربیتی داشته باشیم که مستنبَط از دین باشد، می‌توانیم بر اساس آن، فلسفهٔ تعلیم و تربیت خودمان و جایگاه هر یک از این کنش‌گران و نزدیکی‌اش با مطلوب را، به دست بیاوریم.

تا این‌جا گزارشی از میدان بود؛ ولی از این‌جا وارد اصل بحث می‌شویم که تولید خودمان است و عبارت است از فلسفهٔ تعلیم و تربیت، که البته این فلسفه نیز متوقف بر فرهنگ است. پس برای تحلیل یک پدیده عینی باید قبل از آن فرهنگ و فلسفهٔ آن‌ را مشخص کرده باشیم.

۲. تحلیل دستگاه‌های تربیتی از منظر فقه حکومتی

در تحلیل تربیت، می‌گوییم: تربیت یک موضوع اجتماعی است و می‌خواهیم در فقه حکومت، این موضوع اجتماعی را سرپرستی کنیم.

فقه حکومتی، مانند فقه موضوعات نیست که در آن به این پرسش بپردازیم که فلان امر جایز است یا خیر؟ مثل این‌که بگوییم شرطی‌سازی، تنبیه و کمد جوایز، جایز است یا خیر؟ بلکه در سرپرستی یک امر اجتماعی، به دنبال این هستیم که جایگاه هرکدام از این‌گونه سؤالات را در نظام تربیت بیان کنیم. مهم‌تر از فقه موضوعات این است که جایگاه تربیت، تشویق، شرطی‌سازی در نظام تربیتی کجاست؟ ما به دنبال بیان اجزاء و رابطه‌ایم؛ لذا دستگاهی نیاز داریم که اولویت‌ها را با نگاه اسلامی استنباط کنیم.

۲.۱.  انواع دستگاه‌های تربیتی

در موضوع تربیت، یک بخش، هدف‌گذاری‌ها و یک بخش از آن، سیاست‌گذاری‌هاست؛ ولی بخشی که به آن می‌پردازیم، ساختارها و سازمان‌های تربیتی است؛ این‌که سازمان‌های تربیتی از نگاه فقه حکومتی ما چگونه باید باشند؟ در این بخش، این پرسش‌ها مطرح هستند:

۱. رابطه‌ای که در آن رابطه باید سازمانِ تربیت با متربّی برخورد کند، چیست؟

۲. نقطه‌ی اثرگذاری سازمان چیست؟ بعضی سازمان‌ها مفهوم را منتقل می‌کنند، بعضی سازمان‌ها مهارت انتقال می‌دهند.

۳. اثر تربیتی سازمان‌های تربیتی چگونه باید باشد؟

با این سؤال‌ها سعی می‌کنیم ، سازمان‌های تربیتی را تحلیل کنیم.

۲.۱.۱. تفاوت دستگاه‌ها در کیفیت رابطه مربی با متربی

پرسش اول این است که سازمان‌های تربیتی یا در یک رابطه ترس کارشان را انجام می‌دهند؛ مانند پادگان‌ها یا مدارس امروزی؛ یا در رابطه‌ی طمع و منفعت؛ و یا در یک رابطه‌ی محبّت. به زبان خودشان می‌گویند استعارهٔ حاکم بر سازمان تربیتی‌شان گاهی پادگان، گاهی بازار و گاهی خانواده است. از نگاه اسلام آیا بین این سه مؤلفه، اولویتی وجود دارد یا خیر؟ ابزار اصلی محبّت باشد یا تطمیع یا ترساندن؟ کار تربیت، دعوت است، تبشیر است یا انذار؟

۲.۱.۲. تفاوت دستگاه‌ها در نقطه اثرگذاری در متربی

سؤال دوم این است که نقطه‌ی اثرگذاری این سازمان‌ها چیست؟ گاهی نقطه‌ی اثرگذاری مهارت است و دستگاه تربیتی می‌خواهد تکنسین بار بیاورد. در این نگاه، اگر متربی، هدف از انجام کار را نفهمید ایرادی ندارد؛ مهم این است که مربّی باید بلد باشد این کار را انجام دهد. گاهی سازمان تمرکز خود را روی حفظ و یاددهی و آموزش قرار می‌دهد و بعضی سازمان‌ها هستند که روی انگیزه‌ها کار می‌کنند. البته در واقعیت میدانی، سازمان‌ها از هر سه نقطهٔ اثرگذاری استفاده می‌کنند، ولی در چنین رابطه‌ای که یکی اصلی، دیگری فرعی، و دودیگر تبعی است.

۲.۱.۳. تفاوت دستگاه‌ها در اهداف تربیتی

پرسش سوم اثری است که سازمان‌های تربیتی می‌گذارند. گاهی سازمان‌های تربیتی به دنبال رضایت‌بخشی هستند؛ این‌که متربّی احساس رشد داشته باشد و گاهی دنبال فایده‌مندی و حرکت اجتماعی می‌باشند. مثلاً در مدارس می‌گویند طوری درس بخوانید که بیش‌ترین فایده را به جامعه برسانید. در بعضی از مدل‌های تربیتی اصلاح جهت‌گیری متربی مهم‌تر از رضایت‌بخشی و فایده‌مندی تلقی می‌شود.

در مواردی که بیان شد پرسش مهم این است که جایگاه هر یک از مؤلفه‌های بیان‌شده، کجاست و دستگاه تربیت چه سهمی از اهمیت و ارزش را برای هر کدام قائل می‌شود و در حقیقت کار فقه حکومتی، کار بیان رابطه این مؤلفه‌هاست.

جایگاه کنش‌گر انسانی (مربی) در دستگاه تربیت دینی

حال با این دستگاه سعی می‌کنیم مدل‌های اجرایی را تحلیل نظری کنیم.

مثلاً «معلّم»، رابطهٔ حاکم‌اش ترس است. نقطه‌ی اثرگذاری‌اش یاددهی است و اثرش ایجاد فایده‌مندی اجتماعی است.

«منتور»، رابطهٔ حاکم‌اش سود و تطمیع، نقطهٔ اثرگذاری‌اش انگیزه‌بخشی و اثر تربیتی‌اش رضایت‌ شخصی است.

«راهبر»، رابطه‌ٔ حاکم‌اش محبت و نقطه‌ی اثرگذاری‌اش انگیزه‌بخشی و اثر تربیتی‌اش اصلاح جهت است (مثل یک مبلّغ که اصلاح هدف می‌کند)

به نظر ما مدل مطلوب کنش‌گران انسانی، این جدول ۹ گانه است.

در یک نظام تربیتی، به همه‌ٔ کنش‌گران انسانی نیاز داریم؛ ولی با محوریت راهبر. با ضرب این مؤلفه‌ها در یکدیگر، ۲۷ نقش تولید می‌شود که حاکمیت اسلامی، با رهبری محوریت راهبری، به همهٔ این نقش‌ها نیاز دارد.

این مؤلفه‌ها از آیات و روایات و به عبارتی فرهنگ دین استنباط شده است که بیان آن‌ها نیاز به جلساتی مجزّا دارد.

فقیه، برای سرپرستی موضوع تربیت، به‌تنهایی نمی‌تواند این کار را انجام دهد؛ بلکه برای این کار، یک سازمان سرپرستی نیاز داریم که در رأس‌اش، فقیه قرار دارد؛ به‌طوری‌که باید کارشناسان و مدیران وارد کار شوند و به کمک او بیایند. مثلاً در همین مدل فلسفی، کارشناسان، مؤلفه‌ها را مشخص کرده‌اند و این فقیه است که می‌گوید کدام‌یک از این مؤلفه‌ها اصلی است و کدام فرعی و کدام تبعی؛ ولی در بخش فرهنگ، فقیه به‌تنهایی وارد می‌شود و مؤلفه‌های فرهنگی را از متن دین برداشت می‌کند. به‌طورکلی همه این روابط باید مستند به دین مطرح شود.


 

منبع:
امتیاز دهید :
به اشتراک بگذارید :

نظر دهید

گزارش